عید قربان92
عید قربان مبارکباد بعد از شب سوم که شما خونه مامانی و بابایی مونده بودی به دلیل اینکه مامانی و بابایی میخواستن برن اداره منم مجبور بودم صبح با اقا مهدی بیام اونجا پیش شما .... اومدم دیدم شما خوابیدین و منم تصمیم گرفتم بخوابم اماااااااا شما هم که دست به یکی کرده بودین نزارین من بخوابم تا دلتون بخواد اذیت کردین و به هر بهونه ای منو بلند میکردین تا اینکه رسی به اذان مثلا میخوام نماز بخونم ولی شما دوتا فسقلیا اجازه نمیدین که منم مجبور شدم بزارم اول شما نماز بخونین و بعدشم من... اینم از نماز خوندن شما بعد از نماز ... حتما دارین فکر میکنین این دو تا ووروجک برای چی دارن میخندن ؟؟؟؟ باید بگم چهر این دو نفر بعد...
نویسنده :
مامان فاطمه زهرا
1:32